-
تولد فرشته ی آسمونی
سهشنبه 1 تیرماه سال 1389 10:35
ســـــــــلام ۲۹ خرداد روز تولد یه فرشته ی آسمونی یه گل مهربون خدا آجی مهشید عزیزم بود..... تولــــــــــــــــــــــدت مبارک آجی جوووووووووون روزی که به دنیا اومدی داشت بارون می اومد اما اونروز هوا اصلا ابری نبود این فرشته ها بودن که داشتن گریه میکردن چون یکی از میونشون کم شده بود.... باز کن پنجره ها را که نسیم روز...
-
یه آپ متفاوت
شنبه 29 خردادماه سال 1389 13:58
ســـــــــــــلام اول از همه آجیا نجمه نفیسه نرگس پریسا فاطمه گلی و...همه و همه ی آجیای گلمممم رو می بوسم بوووووووس بووووووووس دوم اینکه آجی نرگس جووون بازم ببخشید که نمی تونم تو جشنت باشم قربووونت برم من ایشا الله بعدش میام عزیزم بوووووس بووووس سوم اینکه از 4 تیر تا 9 تیر من نت نمیام چون مشهدم اگه نظری داشتید بذارید...
-
تابلوی نقاشی ام
چهارشنبه 26 خردادماه سال 1389 21:15
ســــــــــلام !!!!!! خوبیـــــــــــــــــد ؟ خوشیــــــــــــــــــــــــد ؟ ســــــــــلامتیـــــــــــــــــــد ؟ خــــــــوش میـــــــــــــــــــــــــگذره ؟ خدا رو شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکر !!!! این عکس تابلوی نقاشی که امروز کشیدم خوشگله؟؟!! اینم عکس عروسک کیتی خودم تعطیلات خوش میگذره؟؟...
-
هیلاری و روح کاپیتان مالوک
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1389 09:49
روزی روزگاری در یک شهر شلوغ و پر جمعیت دختری به نام هیلاری با پدر و مادر ثروتمندش زندگی می کرد. خانواده ی اندرسون زندگی بسیار خوبی داشتند و از ثروتشان به مردم فقیر می بخشیدند و خدا را برای نعمت های بسیار زیادی که در اختیارشان گذاشته بود سپاس می گفتند.روزی از روز ها که پدر و مادر هیلاری به سفر رفته بودند در راه با...
-
لا لا و شهر عروسکان
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 13:14
روزی روزگاری در یک دهکده سبز دختری به نام لا لا با پدر و مادر فقیرش زندگی میکرد. پدر لالا کشاورز بود و هر چه را که در می آورد به حاکم ظالم مالیات پرداخت می کرد برای همین خانواده ی لالا روز به روز فقیر و فقیر تر میشد از آنجایی که لالا یک دختر بچه بود وعروسک دوست داشت خیلی ناراحت بود که چرا او هم مانند دیگر دختر بچه ها...
-
قصه ی دختر سیاه پوش و جادوگر شهر بارلانا
شنبه 15 خردادماه سال 1389 15:00
روزی روزگاری در یک قصر زیبا دختری جوان با موهایی طلایی همراه با پدرش که حاکمی مهربان بود زندگی می کرد دخترک سال ها پیش مادرش را از دست داده بود و احساس تنهایی می کرد. تنها دوستان دخترک گنجشک ها وحیواناتی بودند که در جنگل زندگی می کردند. روزی از روزها که دخترک مشغول بازی در جنگل بود صدایی شنید و به طرف صدا حرکت کرد یک...
-
فوتبالیست ها
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1389 15:07
50)this.width=50;" src="http://www.bjcg.com/i/e/2006/07/24/091715653.gif" alt="KITTY msn emotions picture64" class="m_sub_img" /> فوتبالیست ها 50)this.width=50;" src="http://www.bjcg.com/i/e/2006/07/24/091716593.gif" alt="KITTY msn emotions picture68" class="m_sub_img" /> خدا می دونه که چقدر این کارتونو دوست دارم...